به گزارش مشرق، در دل نماینده نیروهای خدمات بیمارستان بقیه الله(عج) آنقدرغم بود که غرورمردانه هم مقابل معاون کل وزیر بهداشت به کارش نیامد و نتوانست جلوی اشک هایش را بگیرد.
وقتی گفت من به نمایندگی از نیروهای خدمات همه بیمارستان ها از اولین خاکریز مبارزه با کرونا با شما حرف می زنم صدایش لرزید، وقتی گفت ما همان تخریب چی های جنگ هستیم که قبل از شروع عملیات می رفتند و معبر باز می کردند بغض صدایش را همه احساس کردند.
بیشتر بخوانید:
عکس/ بزرگداشت شهدای مدافع سلامت همراه با کمک مومنانه
وقتی گفت ما، به شماره افتادن نفس همکارانمان و خس خس صدایشان را موقع جان دادن دیده ایم دیگر بغض امانش نداد و گریه کرد و با همان گریه مردانه گفت:« با همه این سختی ها به شما،به مسئولان و به تمام مردم ایران قول می دهیم تا آخرین نفس و تا نابودی این ویروس تا پای جانمان بایستیم.ما اهل کوفه نیستیم آقای دکتر! یا علی گفتیم، نیروهایمان کم است. خیلی ها مریض شدند، شهید دادیم. یک سری در بیمارستان یا خانه بستری شدند. اما با همان تعداد کم، با همه خستگی تا نابودی این ویروس خدمت می کنیم.» صدایش هنوز بغض داشت که ادامه داد:« خوشحالیم که بعد از ۷ ماه برای اولین بار، مسئولان وزارت بهداشت نیروهای خدمات را دیدند.»
این جملات، بخشی از ناگفته های نماینده پرسنل خدمات بیمارستان بقیة الله تهران با دکتر «ایرج حریرچی» معاون وزیر بهداشت بود. دکتر حریرچی بعد از شنیدن صحبت های «علی اصغر ایزدخواه»؛ نماینده کادر خدمات بیمارستان گفت:« من دست تک تک نیروهای خدمات را می بوسم و قدردان زحماتشان هستیم.»
با شروع ماه محرم،جنگ کادر درمان با ویروس کرونا وارد ۷ ماه شد. ده ها نفر از مدافعان سلامت شهید شدند. در این چند ماه همه جا حرف از ایثار و فداکاری پزشکان و پرستاران بود و خیلی ها حتی ما رسانه ای ها از کادر خدمات بیمارستان ها به عنوان نیروهای اولین سنگر مبارزه با ویروس کرونا غافل شدیم. همان هایی که لباس بیمار کرونایی را عوض می کنند، زباله های عفونی را جمع آوری می کنند، شاهد سخت ترین لحظه های عمرشان در این چند ماه بودند و بیش از همه در معرض خطر ابتلا به ویروس کرونا اما کمتر از همه دیده شدند.
این مراسم که با صحبت های مسئول گروه های جهادی و اشاره به زحمات نیروهای خدماتی بیمارستان شروع شد و با سخنان معاون وزیر بهداش ادامه یافت حاشیه های دیدنی داشت، از اشک بی وقفه فرزند شهید مدافع سلامت که از نیروهای خدمات بود، نگاه های پر از حرف دختر ۱۱ ساله یکی دیگر از شهدای مدافع سلامت تا شنیدن خاطرات تلخ پرسنل خدمات و گلایه از مردم و گپ و گفت با "مامان بروج"؛ سالمندترین نیروی خدمات بیمارستان
"
دختر شهید مدافع سلامت: پرستار آخرین لحظه های عمر پدرم بودم
از همان دقایق ابتدایی مراسم تقدیر از نیروهای خدمات، وقتی مسئول گروه جهادی به معاون وزیر بهداشت گفت در این بیمارستان یکی از نیروهای خدمات هم شهید مدافع سلامت شدند و نام «تقی زارع» را آورد، چشم های دختری پر از اشک شد و تا آخر مراسم بی وقفه گریه می کرد. با اینکه ۶ ماه از شهادت پدر گذشته اما حال و روز دخترش ؛ «مریم زارع» تعریفی نداشت. بعد از مراسم گفتم خاطره ای از پدر بگویید. با گریه گفت:" حال ما خوب نیست. هنوز این داغ برایمان سرد نشده. من پرستارهمین بیمارستانم. روزهای آخرعمر پدرم خودم پرستارش بودم. بابا نیروی خدمات بود اما همیشه دوست داشت من و برادرم درس بخوانیم و موفق شویم. من کارشناس ارشد پرستاری شدم و برادرم پزشک، اما کرونا امان نداد پدرم ثمره عمرش را ببیند.» با گریه ادامه داد:«دوست داشتم او هم در این مراسم بود و می دید معاون وزیر بهداشت آمده برای قدردانی از تلاش های نیروهای خدمات، همیشه می گفت کسی حواسش به نیروهای خدمات بیمارستان نیست.»
فرزند شهید مدافع سلامت: بی توجهی ها و موج دوم کرونا، مرا بی مادر کرد
دختر نوجوانی با چشمان محزون، تمام مدت جلسه چشم هایش خیره مانده بود به بنری که مزین شده بود به نام نامی اباعبدالله (ع) و تصویر شهدای مدافع سلامت. وقتی فهمیدیم دختر یکی از شهدای مدافع سلامت است که رد نگاه مادرش را در میان تصویر شهدا دید. «کوثر بستان منش» فرزند «شیرین صفوی»؛ شهید مدافع سلامت به دعوت گروه های جهادی و معاون وزیر بهداشت در جلسه حاضر شده بود. داغ بی مادری برای دختر۱۱ ساله، تلخ است، اما تلخ ترهم می شود وقتی خاله هم کرونا بگیرد و هر دو با هم دخترک را تنها بگذارند.
گفتم:"خاطره بگو." گفت: "من ازبچگی درهمین بیمارستان بزرگ شدم، خستگی های مادرم وقتی از سرکار به مهد کودک بیمارستان می آمد را دیدم. مادرم خیلی زحمت کشید." پرسیدم:" چه پیامی برای مردم داری؟" گفت:" تو رو خدا رعایت کنید. مامان من که رفت اما همکارانش همه خسته اند، مادرم وقتی زنده بود می گفت مردم اگر ببینند بیمار بدحال کرونای چطور از نفس می افتد و جان می دهد، رعایت می کنند. من مادرم را به خاطر بی توجهی مردم از دست دادم. موج اول کرونا که تمام شد، بخشی که مادرم در آن پرستاری می کرد خالی از بیماران کرونایی شد. آن شب را خیلی خوب یادم مانده، مادرم خیلی خوشحال بود،من هم همین طور.اصلا در خانه مان جشن گرفتیم، اما این خوشحالی دوامی نداشت و موج دوم کرونا جان مادرم را گرفت.»
جهادی ها در ماه محرم دلمان را خوش کردند
به مرد میانسالی که معلوم بود از موسفید کرده های بخش خدمات است گفتم از سختی های کار نیروهای خدمات در موج دوم کرونا خاطره بگویید. گفت:" حرف زیاد است، اما سخت می شود به زبان آورد یا تصویر کرد." گفت:" همین قدر بگویم که دلخوشی ما خدماتی ها که زباله جمع می کنیم، تخت بیمار کرونایی را تمیز می کنیم، اگر مریض بدحال کرونایی خودش را خراب کند، جوری جمع و جورش کنیم که خجالت نکشد این است که مریض ها دعایمان می کنند، و گرنه شاید از نظر جایگاه، پایین ترین مرتبه کاری را در میان کادر درمان داشته باشیم.امروز انرژی گرفتیم، حالمان بهتر شد.جهادی ها در ماه محرم با برنامه ای که ترتیب دادند دلمان را خوش کردند.معاون وزیربهداشت هم با آمدنش غافلگیرمان کرد. البته قصه ما خدماتی ها و طلبه های جهادی از موج اول کرونا رقم خورده است. همین حالا هم تعدادی از نیروهای جهادی در بیمارستان هستند و پا به پای ما خدماتی ها به بیماران خدمت می کنند.»
"مامان بروج"؛ سالمندترین نیروی خدمات بیمارستان
بعد از پایان مراسم و تقدیر دکتر حریرچی از پرسنل خدمات بیمارستان بقیه الله(عج) گپ کوتاهی زدیم با سالمندترین نیروی خدمات بیمارستان؛"مامان بروج" که با لهجه شیرین آذری گفت ۲ ماه دیگر از خدمتم مانده و بازنشست می شوم. مسئول خدمات می گفت پای بیماران کرونایی که به بیمارستان بقیة الله باز شد، مامان بروج ۶۲ ساله ما داوطلب شد به بخش بیماران کرونایی برود، اما برو بچه های خدمات به دلیل اینکه سن و سالش بالا بود اجازه ندادند، مامان ناراحت شد، گفت من هم باید سهمی داشته باشم در مبارزه با کرونا. گفت پس اسمم را بنویسید در لیست نیروهای ضدعفونی بخش های کرونا. خلاصه که در این ۷ ماهه، هر بیمار کرونایی که مرخص شده، مامان بروج رد ویروس کرونا را از تخت و دیوار و سرویس بهداشتی اتاقش پاک کرده است و البته خودش هم از شر کرونا در امان نماند، کرونا گرفت اما حالش خوب شد و خیلی زود دوباره برگشت سر کار. از مامان بروج با چهره مهربان و دوست داشتنی اش کنار ماکت شهید مدافع حرم و شهید مدافع سلامت عکس یادگاری گرفتیم. گفتم مادر سختتان نیست با این سن و سال در بخش خدمات کار می کنید؟ گفت:« نگاه به قد و بالای این جوان ها بکن مادر! جانشان را دادند، کار من و خدمتم به بیمارها هیچ است. فقط دعا کن خدا عاقبت بخیری نصیبم کند.»
ابتلای فرزند شش ماهه نیروی خدمات به کرونا
عکس دسته جمعی از نیروهای خدمات را که گرفتیم، گفتم حالا خاطره بگویید. همه به اتفاق گفتند:" برایمان دعا کنید، خودمان که هیچ، جان خانواده هایمان در خطر است." یکی از نیروها گفت:«همین الان که ما اینجا با شما صحبت می کنیم یکی از بچه های خدمات کرونا گرفته و با حال بد بستری شده، حال بد خودش به کنار، همسر و بچه شش ماهه اش هم کرونا گرفتند.هر بار می ریم سراغش با گریه می گوید برای بچه ام دعا کنید.»
ماجرای کرونا و خدماتی که از سردخانه بیمارستان می ترسید
خاطره ها که به اینجا رسید یکی دیگر از خدماتی ها گفت:«خاطره های ما همه تلخ اند. یکی از بچه ها که الان بین ما نیست ازسردخانه بیمارستان وحشت داشت. دست خودش نبود از مرده و فضای سردخانه می ترسید. ما هم دراین سال ها حواسمان بهش بود.اگر بیماری فوت می کرد نمی گذاشتیم او ببرش سردخانه. اما در این هفت ماهه کرونا که تعداد فوتی ها زیاد شده و نیروها کم، همکارما مجبور بود اموات را به سردخانه بیمارستان ببرد. هیچ وقت یادم نمی رود. اوایل موج دوم کرونا که هر روز تعدادی بیمار از دنیا می رفتند، این بنده خدا جسم بی جان هر بیمار را با گریه به سردخانه بیمارستان می برد، صدای گریه هایش هنوز در گوشم هست.»
جاده های شلوغ این روزها و توان تمام شده ما
ما همه این تلخی ها و سختی ها را به جان می خریم اما مردم رعایت نمی کنند.عکس جاده های شلوغ این روزها را دیدید؟ تبعات این سفرها و جاده های شلوغ دو هفته دیگرجان مردم و توان ما را نشانه می گیرد.»